نقش امام حسن (ع) در حفظ دین و شیعیان

دوران حيات امام حسن مجتبي(ع) و مقايسه زندگي آن حضرت با ساير ائمه اطهار(ع) تفاوت‌هايي داشت كه يكي از آنها موضوع غربت عجيب ايشان و صلح با معاويه است؛ صلحي كه قهرمانانه ‏ترين نرمش تاريخ است كه با توجه به شرايط زماني و مكاني آن عصر به وجود آمد.

 
نقش امام حسن (ع) در حفظ دین و شیعیان  شهادت ایشان در ماه صفر است.
امام حسن مجتبي (ع) به عنوان امام دوم از امامان دوازده گانه شيعيان و چهارمين معصوم از معصومين چهارده‌گانه، سبط اكبر (نوه بزرگتر) پيامبر مكرم اسلام(ص)، يكي از اهل كساء (آل عبا) و بر اساس حديث نبوي به همراه برادر كوچكتر خود، آقاي جوانان بهشت هستند و هرچه از عظمت شخصيت ايشان و تاثيراتي كه در تاريخ اسلام و زنده نگه داشتن اسلام ناب محمدي داشته‌اند، بگوييم كم گفته‌ايم.

آن حضرت در شرايطي به امامت رسيدند كه تاب امامت امام علي (ع) را نداشت و در نتيجه دستان نفاق موجود در آن، دست به دست هم دادند و اميرالمومنين (ع) را به شهادت رساندند و حال اين امام حسن (ع) بود كه در آن اوضاع بايد امت اسلامي را در شرايط حساس داخلي و خارجي امت اسلامي هدايت مي كردند؛ شرايطي كه بسياري از شيعيان را نيز دچار تزلزل و شبهه مي‌كرد.

مختصري درباره امام حسن مجتبي (ع):

نام: حسن (ع)

لقب‌هاي معروف: مجتبي، سبط اكبر.

پدر و مادر: حضرت علي (ع) و حضرت فاطمه (س).

كنيه: ابومحمد.

وقت و محل تولد: شب نيمه رمضان سال سوم هجرت در مدينه.

وقت و محل شهادت: ماه صفر سال 50 هجري، در سن حدود 47 سالگي به دستور معاويه، توسط جعده، در مدينه، مسموم و به شهادت رسيد.

مرقد: در قبرستان بقيع، واقع در مدينه.

دوران زندگي: در سه بخش؛ 1ـ عصر پيامبر (ص) "حدود 7 سال 2ـ ملازمت با پدر "حدود 30 سال" 3ـ عصر امامت "10 سال".(الف)

اين گزارش در تلاش است كه با پرداختن به علل شكل گيري مقدمات صلح امام حسن مجتبي (ع)، به واكاوي برخي از دلايلي كه قريب به يقين در غربتِ پرداختن به شخصيت آن حضرت در طول قرنها دخالت داشته‌اند، بپردازد، به همين منظور در تهيه اين گزارش از متني كه در همين رابطه مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني آمده است استفاده شده است كه مشروح آن در ادامه مي‌آيد:

طرح يك پرسش و پاسخ

پرسش: علل و زمينه‌هاي صلح امام حسن(ع) چه بود؟

پاسخ: صلح امام حسن (ع) دلايل مختلفي دارد كه در اينجا به برخي از اين دلايل اشاره مي‌كنيم:

1 - تكليف گرايي

اگر علت صلح امام حسن(ع) انجام تكليف الهي باشد؛ بدين معنا كه خداوند چنين وظيفه‏ اي را براي آن حضرت تعيين كرده است، اشكال و شبهه ‏اي بر صلح ايشان وارد نيست و اگر مي‏ بينيم برخي اشكال‏هايي بر آن وارد مي‌كنند به اين دليل است كه سر آن را نمي‏ دانند.

از سوي ديگر، امامان معصوم (عليهم السلام) حجت خدا بر مردم هستند و از اين ‏رو رفتار و گفتارشان حجت است. بر اين اساس، صلح امام حسن (ع) عملي است كه از سوي حجت خدا انجام شده و قطعاً دلايل بسيار مستحكم و متقني داشته، گرچه ديگران آن را ندانند؛ چنان‏كه آن حضرت خود بدان اشاره كرده است.

شيخ صدوق به سند خود از "ابي سعيد عقيصا" روايت كرده است كه گفت: وقتي به نزد امام حسن (ع) رفتم و به آن حضرت عرض كردم: اي فرزند رسول خدا، چرا با اين‏كه مي ‏دانستي حق با شماست، با معاويه گمراه و ستمگر صلح كردي؟

امام فرمودند: اي ابا سعيد، آيا من حجت خدا بر خلق او و امام آنها پس از پدرم نيستم؟ گفتم: چرا.

ايشان فرمودند: پس من اكنون امام و رهبرم، چه قيام كنم و چه قيام نكنم. اي ابا سعيد، علت مصالحه من با معاويه همان علت مصالحه‏ا ي است كه رسول خدا (ص) با بني ضمره... و مردم مكه كرد؛ ... اي ابا سعيد، وقتي من از جانب خداي متعال، امام هستم، نمي‏توان مرا در كاري كه كرده‏ام، چه جنگ و چه صلح، تخطئه كرد؛ اگر چه سر كاري را كه كرده‏ ام، براي ديگران روشن و آشكار نباشد. آيا خضر (ع) را نديدي كه وقتي آن ديوار را بر پا داشت، موسي (ع) به كار او اعتراض كرد؟ زيرا سرّ آن را نمي‏دانست؛ اما وقتي علت آن را فهميد، راضي شد و همين گونه است كار من كه چون شما سرّ آن را نمي‏دانيد، مرا هدف اعتراض قرار داده‏ ايد... .(2)

2 - حفظ دين‏

در فرهنگ امامان، حفظ دين و احياي معارف اهل بيت (عليهم السلام) محوري‏ترين عنصر است. به همين دليل تشكيل حكومت، قيام، صلح و سكوت آنها همه در جهت حفظ اسلام و احياي سنت شكل مي ‏گيرد. اگر در شرايطي اسلام به واسطه قيام حفظ شود، آنان قيام مي‏ كنند و اگر در مقطعي ديگر سكوت آنها موجب حفظ اسلام شود، سكوت مي‏ كنند، هر چند اين سكوت، باعث از دست رفتن حق مسلم آنان شود.

امام علي (ع) فرمودند: «سلامه الدين احبّ الينا من غيره.»" نزد ما حفظ دين محبوب‌تر از ديگر موارد است (3)

بر اين اساس، يكي از علل مهم صلح امام حسن (ع) را مي‏توان «حفظ دين» بيان كرد، زيرا وضعيت جامعه اسلامي در شرايطي قرار داشت كه ممكن بود جنگ با معاويه، اصل دين را از بين ببرد. مضافاً اينكه اوضاع بيروني جامعه اسلامي نشان مي‏ داد كه روم شرقي آماده حمله نظامي به مسلمانان بود.(4)

از سوي ديگر، مردم نيز از نظر فرهنگي در وضعيتي قرار داشتند كه خونريزي و جنگ، نوعي بدبيني به دين و مقدسات را به وجود مي‏آورد. شايد بر همين اساس باشد كه امام حسن (ع) يكي از دلايل صلح خود را حفظ دين بيان كرد؛ چنان‏كه ايشان در پي اعتراض برخي از شيعيان فرمودند:

«انّي خشيت أن يجتثّ المسلمون عن وجه الارض فاردت ان يكون للدّين ناعي؛ ترسيدم ريشه مسلمانان از زمين كنده شود و كسي از آنان باقي نماند؛ از اين رو با مصالحه ‏اي كه انجام گرفت، خواستم دين خدا حفظ شود.» (5)

3 - مصالح عمومي‏

رعايت مصالح عمومي، خردمندانه ‏ترين راهبردي‏ است كه از سوي رهبران دل‏سوز و آزادي خواه، به ويژه رهبران الهي اتخاذ مي‏شود، زيرا آنان هيچ‏گاه مصالح عمومي را فداي مصالح فردي و گروهي نمي ‏كنند. امام حسن (ع) نيز براي جلوگيري از خونريزي و رعايت مصالح مسلمانان، تن به صلح داد.

آن حضرت مي‌دانستند كه برخي ايشان را "مذلّ المؤمنين"(خوار كننده مومنين) خواهند خواند(6) و برخي به آن حضرت بي‏ احترامي و اهانت خواهند كرد، ولي همه اين سختي‏ها را تحمل كردند تا مصالح عمومي تهديد نشود، زيرا جنگ با معاويه نه به نفع كوفيان بود و نه به نفع شاميان، بلكه زمينه حمله نظامي روميان را به جهان اسلام فراهم مي‏ كرد.

ابن واضح يعقوبي مي‏نويسد: معاويه در سال چهل و يكم [هجري ]به شام برگشت و وقتي خبر يافت كه لشكر روم با سپاهيان انبوه، راه جنگ را در پيش گرفته است... با فرستادن صد هزار دينار با او صلح كرد... .»(7)

شايد همين دليل (رعايت مصالح عمومي) بوده كه پيامبر اسلام (ص) درباره امام حسن (ع) فرمودند: «همانا پسرم پيشواي مسلمانان است و اميد است خداوند به دست او بين دو گروه بزرگ از مسلمانان، صلح برقرار كند.»(8)

صلح امام حسن (ع) زمينه ساز قيام امام حسين (ع) بود. سيد عبدالحسين شرف الدين مي ‏نويسد: «حسن (ع) از جان خود دريغ نداشت و حسين (ع) در راه خدا از او با گذشت‏تر نبود. او جان خود را براي جهادي صامت و آرام نگاه داشت. شهادت كربلا پيش از آن‏كه حسيني باشد، حسني بود. از نظر خردمندان صاحب ‏نظر، روز ساباط امام حسن (ع) (روزي كه آن حضرت، در محلي به نام ساباط متن صلح با معاويه را امضاء كردند) به مفهوم فداكاري بسي آميخته ‏تر است، تا روز عاشوراي امام حسين (ع)... زيرا امام حسن (ع) در آن روز، در صحنه فداكاري، نقش يك قهرمان نستوه و پايدار را در چهره مظلومانه يك فرد از پا نشسته مغلوب، ايفا كرد. شهادت عاشورا به اين دليل در مرتبه نخست، حسني بود و سپس حسيني، كه حسن (ع) شالوده آن را ريخته و وسايل آن را فراهم آورده بود.

پيروزي قاطع امام حسن (ع) متوقف بود بر اينكه با صبر و پايداريِ حكيمانه‏ اش حقيقت را بي ‏پرده آشكار كند و در پرتو اين روشني بود كه امام حسين (ع) توانست به آن نصرت و پيروزي پرشكوه ابدي نايل آيد؛ تو گويي آن دو گوهر پاك براي اين خط مشي هم‏ داستان شده بودند كه: نقش پايداري حكيمانه، از آن امام حسن (ع) باشد و نقش قيام مردانه، از آن امام حسين (ع)....» (9)

4 - حفظ شيعيان‏

حفظ شيعيان گرچه از مصاديق مصالح عمومي است، ولي از آن‏جايي كه شيعيان، حافظان و پاسداران دين و موالي اهل بيت (عليهم السلام) بودند، حفظ آنان از اهميت ويژه‏اي برخوردار بود. شيعيان خاص امير المؤمنين (ع) اغلب در جمل، صفين و نهروان به شهادت رسيده و گروه اندكي از آنان باقي مانده بود و اگر جنگي به وقوع مي‏پيوست، با توجه به ضعف مردم عراق، قطعاً امام حسن (ع) و شيعيان، متحمل خسارات جبران‏ ناپذيري مي‏شدند، زيرا معاويه در اين صورت آنها را به شدت سركوب مي‏ كرد.

اما صلح آن امام همام مي ‏توانست آنها را براي شرايطي نگه دارد كه در آينده فراهم مي‏آمد، به طوري كه اگر بنا بود خون آنها ريخته شود بتواند بازده مفيدي داشته و جرياني مؤثر در تاريخ به وجود آورد.

حال اگر امام مصالحه نمي ‏كرد و نتيجه جنگ نيز پيروزي شاميان بود، معاويه با بهانه كردن جنگ، حتي يك نفر از آنان را باقي نمي‏ گذاشت. گرچه معاويه عهدشكني كرد و برخي از شيعيان مانند: حجر بن عدي، مرو بن حمق و... را شهيد كرد، ولي صلح سبب شد كه ديگر شيعيان كشته نشوند. از اين رو امام حسن (ع) يكي از علل صلح خود را حفظ شيعيان دانست و فرمودند: «نگه‏داري و حفظ شيعه، مرا ناگزير بر صلح كرد. سپس مناسب ديدم جنگ به روز ديگر محول گردد... .»(10)

5 - عدم حمايت مردم و خيانت فرماندهان‏

تشكيل حكومت و دفاع از آن، به پشتوانه مردمي نياز دارد. اگر حكومت را به كبوتري تشبيه كنيم كه با دو بال به سوي مقصد پرواز مي ‏كند، آن دو بال، مردم و رهبر هستند. در متون اسلامي از رهبر به واژه «امام» و از مردم به واژه «امت» ياد شده است و اين، پيوند عميق آن دو را مي‏رساند. حكومت بدون مردم، همانند كبوتري بال شكسته است كه به هدف نهايي نمي‏رسد؛ از اين رو در اسلام به مردم سالاري توجه خاصي شده است.

بي‏ ترديد، يكي از علل عدم موفقيت امامان معصوم (عليهم السلام) در تشكيل حكومت و يا شكست ظاهري در قيام‏ها، عدم همكاري مردم بود. امام علي(ع) به رغم اين‏كه حكومت را حق خود مي‏دانست، (11) ولي به دليل عدم استقبال مردم، حكومت تشكيل نداد تا اين‏كه آنان پس از قتل عثمان به او روي آوردند و بنابراين آن حضرت فرمود: «اگر حضور مردم نبود، افسار خلافت را رها مي‏كردم.» (12)

بي‏گمان يكي از علل اصلي صلح امام حسن (ع) نيز حمايت نكردن مردم از آن حضرت بود. اگر مردم كوفه از او حمايت مي‏ كردند و فرماندهان سپاه به ايشان خيانت نمي‏ كردند، حضرت صلح نمي ‏كردند؛ چنان‏كه فرمودند:

«به خدا سوگند، من از آن جهت كار را به او سپردم كه ياوري نداشتم، اگر ياوري مي‏داشتم، شبانه‌روز با معاويه مي‏جنگيدم تا خداوند ميان ما و او حكم كند.»(13)

مردم و فرماندهان حضرت به ايشان خيانت كردند. در اين خيانت، دنياگرايي، عدم رشد سياسي و تبليغات معاويه بسيار تأثير گذار بود. در اين جا لازم است به صورت مختصر به فعاليت‏هاي امام و خيانت مردم و فرماندهان آن حضرت اشاره شود.

بعد از شهادت امام علي (ع) مردم با امام حسن مجتبي (ع) بيعت كردند و آن حضرت بلافاصله مديران خود را به شهرها فرستاد. وقتي معاويه از واقعه باخبر شد، به دو جاسوس مأموريت داد تا از شهر اطلاعات كسب كنند. امام حسن (ع) از ماجرا آگاه شد و هر دو را دست‏گير كرد و گردن زد. آن‏گاه به معاويه نامه نوشت: "جاسوس فرستاده‏اي، گويا قصد جنگ داري، اگر چنين است، آماده جنگ هستم."

پس از چند بار مكاتبه، معاويه با لشكريان فراواني به سوي عراق حركت كرد و براي سران منافقان كه سابقا در لشكر حضرت علي (ع) بودند و چهره منافقانه خود را پوشانده و اينك در لشكر امام مجتبي (ع) به سر مي‏ بردند، مخفيانه نامه نوشت كه اگر حسن بن علي (ع) را به قتل برسانند، دويست هزار درهم به هر يك مي ‏دهد، به علاوه اينكه آنها را امير يكي از لشكريان شام خواهد كرد. معاويه با اين شيوه، اكثر منافقان را متوجه خود ساخت و حتي روزي يكي از آنها در اثناي نماز به جانب حضرت تير انداخت، اما چون آن بزرگوار زره پوشيده بود، اثر نكرد.

آري، منافقان در ظاهر به آن حضرت اظهار محبت مي‏كردند، اما در خفا به معاويه نامه مي‏نوشتند كه با تو هستيم.

وقتي خبر لشكركشي معاويه به امام حسن (ع) رسيد، بالاي منبر رفتند و مردم را به جهاد دعوت كردند، ولي كسي اجابت نكرد، اما با ترغيب "عدي بن حاتم" گروهي برخاستند و با ايشان موافقت كردند.

امام فرمودند:

"اگر راست مي ‏گوييد، به نخيله برويد، ولي مي‏دانم به گفته خود وفا نخواهيد كرد؛ چنان‏كه با بهتر از من (امام علي (ع)) وفا نكرديد."

حضرت به نخيله رفت و متوجه شد اكثر آنها كه اظهار اطاعت كرده بودند، در آن‏جا حاضر نشده‏اند. امام در نخيله سخنراني كردند و سپس مردي از قبيله "كنده" را به نام «حكم» با چهار هزار نفر به سوي لشكر معاويه فرستادند و امر كردند در منزل انبار توقف كنيد تا فرمانم برسد، اما وقتي وي به انبار رسيد و معاويه از اين رخداد آگاه گرديد، پيكي نزد «حكم» فرستاد كه اگر به طرف ما بيايي و از حسن بن علي (ع) دست برداري، يكي از ولايت شامات را به تو مي ‏دهم و پانصد هزار درهم برايش فرستاد.

"حكم" امام را رها كرد و با دويست نفر از اقوام و دوستان نزديك خود به معاويه پيوست. پس از آن، امام حسن (ع) فرد ديگري را از قبيله بني مراد همراه چهار نفر به سوي انبار فرستاد كه او هم فريب معاويه را خورد و به وي پيوست.

حضرت بعد از خيانت فرماندهان به محلي به نام «دير عبدالرحمن» كوچ كرد. همه سپاه سه روز در آن‏جا اقامت كردند تا اينكه چهل هزار سواره و پياده جمع شدند. امام دوازده هزار نفر را به فرماندهي عبيد الله بن عباس به جنگ با معاويه فرستاد و فرمود: امير لشكر، عبيد الله بن عباس است. اگر حادثه‏ اي برايش پيش آمد، قيس بن سعد، امير باشد و چنان‏كه براي قيس هم عارضه‏اي اتفاق افتاد، پسرش سعيد بن قيس، امير باشد.

لشكر حركت كرد و امام به شهر ساباط رفتند تا مردم را به جنگ با معاويه تهييج كنند. آن حضرت در ضمن سخنان خود فرمودند:

"تفرقه و تشتت را كنار بگذاريد. گوش به فرمان باشيد. آن‏چه من صلاح شما را در آن مي‏بينم، نيكوتر است از آن‏چه شما صلاح خود را در آن مي ‏دانيد."

بعد از اتمام سخنراني امام، عده‏ اي از منافقان كه جزء خوارج بودند از جا بلند شدند و فرياد زدند:  به خدا قسم، اين مرد كافر شده است.

گروهي عليه آن بزرگوار شورش كردند و به خيمه آن حضرت ريختند و هر چه بود غارت كردند، حتي سجاده امام را از زير پايشان كشيدند و بردند. وقتي آن حضرت اوضاع را چنين ديد، به همراه جمعي از اصحاب با وفاي خود به طرف شهر مدائن حركت كردند. در تاريكي شب شخصي به نام «جراح بن سنان» خود را به حضرت رساند و لجام اسبش را گرفت و گفت: اي حسن، كافر شدي؛ چنان‏كه پدرت كافر شد.

آن‏گاه با تيغ يا خنجر به پاي مبارك حضرت زد و ايشان را مجروح ساخت.

امام حسن (ع) براي امتحان آمادگي مردم براي جنگ با معاويه، فرمودند: «اگر آماده نبرد هستيد، صلح را رد كنيم و با تكيه بر شمشيرمان كار او را به خدا واگذاريم؛ اما اگر ماندن را دوست داريد، صلح او را بپذيريم و براي شما تأمين بگيريم».

در اين هنگام مردم از هر سوي مسجد به فرياد در آمدند و با نداي «البقيه، البقيه» (بمانيم) صلح را امضا كردند.(14)

همچنين آن حضرت فرمودند: «به خدا سوگند، اگر با معاويه درگير شوم، اينان گردن مرا گرفته، به صورت اسير به او تحويل مي‏دهند.»(15)

جاحظ مي‏نويسد: «وقتي امام حسن (ع) در هم ريختگي سپاه خود را ديدند، با شناختي كه از برخوردهاي مختلف اين مردم با پدرشان داشتند و مي‏دانستند كه هر روز به نوعي و رنگي رفتار مي‏كنند، از حكومت كناره گرفتند.»(16)

بي ‏ترديد صلح امام حسن (ع) خاري در چشم و استخواني در گلوي آن بزرگوار بود، اما چاره‏اي هم نداشتند.

سيد عبدالحسين شرف الدين مي‏نويسد: «صلح امام حسن (ع) با معاويه، از دشوارترين حوادثي بود كه امامان اهل بيت (ع) پس از رسول اكرم (ص) از ناحيه اين امت بدان دچار شدند. امام حسن (ع) با اين صلح، آن چنان محنت طاقت‏فرسايي را متحمل شد كه هيچ كس جز به كمك خدا قادر بر تحمل آن نيست؛ ليكن او از اين آزمايش... سربلند و پيروز بيرون آمد.»(17)

آن حضرت در برابر پيشنهاد صلح از سوي معاويه، خطاب به مردم فرمودند: «معاويه ما را به چيزي خوانده كه نه در آن عزت و بزرگواري است و نه انصاف. اكنون اگر طالب زندگي هستيد، از او بپذيريم و اين خار را در ديده فرو برده و ديده را بر هم نهيم و اگر خواستار مرگ (با عزت) هستيد، ما جان خود را در راه رضاي خدا بذل مي‏كنيم و محاكمه معاويه را به خداي يكتا وامي‏ گذاريم.» (18)

با توجه به مطالب فوق بايد گفت: صلح امام حسن (ع) قهرمانانه ‏ترين نرمش تاريخ است كه با توجه به شرايط زماني و مكاني آن عصر به وجود آمد بنابراين امام حسن (ع) صلح را به دليل ترس از مرگ و روحيه سازش‏كاري نپذيرفت، زيرا او فرزند امام علي‏ (ع) است. (19)

پي نوشت:

الف. سيره چهارده معصوم(ع)، محمد محمدي اشتهاردي،چاپ چهارم، بهار 1381، ناشر: نشر مطهر

1. كليني، الكافي، تهران، اسلاميه، چ دوم، 1362ش،ج1، ص280.

2. صدوق، علل الشرائع، قم، داوري، چ اول، بي تا، ج1، ص211 ؛ مجلسي، بحار الأنوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق، ج 44، ص 1 و 2.

3. ابن أبي الحديد، شرح نهج البلاغة، قم، مكتبة آية الله المرعشي، 1404ق، ج6، ص21.

4. مهدي پيشوايي، سيره پيشوايان، قم، موسسه امام صادق(ع)، چ شانزدهم، 1383ش، ص 97.

5. احمد حسين يعقوب، مسامحه للحوار، بيروت، الغدير، چ اول، 1418ق، ص181.

6. ذهبي، تاريخ الاسلام، تحقيق عمر عبد السلام تدمري، بيروت، دار الكتاب العربي، ط الثانية، 1413ق، ج4، ص6

7. يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، بيروت، دار صادر، بي تا، ج2، ص217.

8. ابن اثير، أسد الغابة في معرفة الصحابة، بيروت، دار الفكر، 1409ق، ج1، ص489.

9. سيد شرف الدين، صلح الحسن(ع)، بي نا، بي تا، ص 21.

10. ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب، قم، مؤسسة العلامة للنشر، 1379ق، ج4، ص35.

11. نهج البلاغه، خطبه 2.

12. نهج البلاغه، خطبه 3، شقشقيه.

13. مجلسي، بحار الأنوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق، ج44، ص2.

14. ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر-دار بيروت، 1385ق، ج 3، ص 406.

15. جعفريان، حيات فكري و سياسي امامان شيعه، قم، انصاريان، چ دهم، 1386ش، پيشين، ص 149.

16. همان.

17. شرف الدين، پيشين، ص 7.

18. ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، بيروت، دارلفكر،چ دوم، 1408ق، ج2، ص649.
 
منبع: ایسنا

19. سبحاني، جعفر، فروغ ابديت، قم، بوستان كتاب، چ بيست و يكم، 1385ش، ص 73.

logo test

ارتباط با ما