رساله حقوق ۴/ حق خودت بر خویشتن این است که خویشتن را به بندگى کامل خدا درآورى

حق خودت بر خویشتن این است که خویشتن را به بندگى کامل خدا درآورى که نتیجه آن این است که حق زبانت را ادا کنى و حق گوشت و حق چشمت وحق دستت و حق پایت، و حق شکمت و حق دامنت را ادا نمایى و بر قیام بر این فریضه ها از خدا یارى طلبى

ayatollah sobhani book

 

امام سجاد(ع) در مورد حق دوم که در رساله حقوق به آن اشاره رفته، می فرماید: «وَ أَمَّا حَقُّ نَفْسِکَ عَلَیْکَ فَأَنْ تَسْتَوْفِیَهَا فِی طَاعَهِ اللَّهِ فَتُؤَدِّیَ اِلَى لِسَانِکَ حَقَّهُ وَ اِلَى سَمْعِکَ حَقَّهُ وَ اِلَى بَصَرِکَ حَقَّهُ وَ اِلَى یَدِکَ حَقَّهَا وَ اِلَى رِجْلِکَ حَقَّهَا وَ اِلَى بَطْنِکَ حَقَّهُ وَ اِلَى فَرْجِکَ حَقَّهُ وَ تَسْتَعِینَ بِاللَّهِ عَلَى ذَلِکَ».

«حق خودت بر خویشتن این است که خویشتن را به بندگى کامل خدا درآورى که نتیجه آن این است که حق زبانت را ادا کنى و حق گوشت و حق چشمت وحق دستت و حق پایت، و حق شکمت و حق دامنت را ادا نمایى و بر قیام بر این فریضه ها از خدا یارى طلبى».

 آیت الله  سبحانی در اثر شرح رساله حقوق خود در مورد حق نفس به عنوان دومین حق موردنظر پیشوای چهارم شیعیان آورده است: از مجموع سخن امام استفاده مى شود که اداى حق خویشتن در گرو اداى حقوق جوارح است و در واقع اداى حق نفس عنوان جامعى است براى اداى حق اعضاى بدن که بعداً به تفصیل بیان مى شود.

اکنون باید برگردیدم و ببینیم که مقصود از نفس چیست؟ نفس همان روح و روان انسان است که هویت واقعى او را تشکیل مى دهد و به هنگام مرگ، بدن را که وسیله انجام کارهاى او بود، ترک مى کند. حالا واقعیت این نفس چیست؟ براى ما روشن نیست. همین قدر حکما آن را مبدأ تفکر و تعقل معرفى مى کنند مى گویند انسان حیوان متفکر است، ولى از نظر ما این تعریف، ناقص است زیرا بخشى از حقیقت انسان را تعقل و تفکر تشکیل مى دهد. بخش دیگر از واقعیت او، غرائز بالا و پایین اوست. مقصود از غرائز بالا گرایش هاى او به امور نیک است، مانند گرایش به خداشناسى، میل به عدالت و انزجار از ظلم و مقصود از گرایش هاى پایین، قواى شهوانى است. البته این قوا، در اصل مایه حیات انسان هستند، ولى اگر کنترل نشوند و از حالت تعدیل بیرون بیایند، خطرناک مى شوند.

اکنون که سخن به اینجا رسید، شایسته است به مراتب نفس که قرآن به آنها اشاره مى کند، توجه کنیم:

  1. نفس مُلْهمَه

هر انسانى، بدون این که تحت تعلیم کسى قرار بگیرد، یک رشته امورى را زیبا و رشته دیگر را نازیبا تلقى مى کند. مثلاً مى گوید: عمل به پیمان، نیک و پیمان شکنى زشت است، حتى کودک هم در دوران کودکى، این مسأله را درک مى کند، اگر پدر قول دهد و عمل نکند، اعتراض مى کند. در حقیقت، این نوع ادراکات فطرى مایه پیشرفت انسان به سوى کمال است که خداوند منّان در آفرینش هر انسانى گذارده است، چنانکه مى فرماید:

(وَنَفْس وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا).([۱])

«سوگند به نفس انسان، و خدایى که آن را آفرید، و زشتى ها و پاکى ها را به او آموخت».

  1. نفس امّاره

نفس امّاره، هنگامى خود را نشان مى دهد که انسان به سوى ارضاى غرائز پایین فزون از حد میل کند. در این هنگام، اگر نفس مهار نشود، به گرداب گناه مى افتد، و لذا از آن به نام نفس امّاره تعبیر مى شود.

  1. نفس لوّامه

مقصود از نفس لوّامه وجدان بیدار انسان است، که اگر روزى انسان تحت تأثیر غرائز پایین قرار گرفت، چیزى نمى گذرد که او را بر انجام کارهاى زشت توبیخ مى کند و در حقیقت یکى از مراتب نفس، زنده مى شود و برمى گردد کارهاى پیشین را تقبیح مى کند. البته این مرتبه از مراتب نفس در انسان هاى سالم زنده مى شود امّا انسان هاى مجرم که گناه همه مساحت روح آنها را فرا گیرد، پیوسته خاموش مى باشد. در این مورد داستان هاى فراوانى هست که ما یکى از آنها را بازگو مى کنیم:

هنگامى که ابراهیم بت شکن همه خدایان دروغین را درهم شکست، و نظام حاکم عامل را شناسایى کرد، دادگاهى برایش تشکیل دادند.

رئیس دادگاه از او پرسید:

(أَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِألِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمُ).

«اى ابراهیم تو با خدایان ما چنین کردى؟».

ابراهیم(علیه السلام) در پاسخ گفت:

(بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ کَانُوا یَنْطِقُونَ).

«این کار را این بت بزرگ آنها انجام داده است، از آنها بپرسید اگر سخن مى گویند».

در این هنگام وجدان رئیس دادگاه و هیئت داوران بیدار شد و گفتند:

(فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ).

«آنها به خود آمدند و با خود گفتند: حقا که شما ستمگرید».

(ثُمَّ نُکِسُوا عَلَى رُؤُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلاَءِ یَنْطِقُونَ).([۲])

«سپس سر به زیر افکندند و گفتند: اى ابراهیم تو مى دانى که اینان سخن نمى گویند».

شایسته بود این افراد که وجدانشان بیدار شد، از بت پرستى دست کشیده راه خلیل الرحمان را در پیش بگیرند، امّا متأسفانه وجدان خود را زیر پا گذاشتند، و ابراهیم را به اعدام محکوم کردند تا با آتش سوزانده شود.

  1. نفس مطمئنه

نفس مطمئنه آن حالتى از حالات انسان است که در آن به خدا ایمان قطعى دارد و به وعده هاى او به طور کامل مطمئن است. برخى آن را به صورت دیگر تفسیر مى کنند: آن حالتى است که انسان، رضاى کامل به تقدیر خدا بدهد اگر نعمت بر سرش بریزد، طغیان نمى کند. اگر در تنگدستى قرار گیرد، ترک شکر نمى کند. ذکر او پیوسته (أَلاَ بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)([۳]) است.

  1. نفس راضیه

آن گاه که در انسان حالت اطمینان و سکون به تقدیرات خدا پیدا شود، در درون او حالت رضا به وجود مى آید. غنا و فقر، قوت و ضعف در نظر او یکسان است.

در اینجا شایسته است نصیحت هایى را که امام باقر(علیه السلام) به جابر بن یزید جعفى فرمود، متذکر شویم:

«واعلم انّک لا تکون لنا ولیّاً حتّى لو اجتمع علیک أهل مصرک وقالوا إنّک رجل سوء لم یُحزنک ذلک، ولو قالوا إنّک رجل صالح لم یسرّک ذلک ولکن اعرض نفسک على کتاب الله فإن کنت سالکاً سبیله زاهداً فی تزهیده راغباً فی ترغیبه خائفاً من تخویفه فاثبت وأبشر فانّه لا یضرّک ما قیل فیک وإن کنت مبائناً للقرآن فماذا یغرّک من نفسک».([۴])

«بدان اى جابر! هرگز دوست ما نخواهى بود مگر این که دو مطلب را رعایت کنى:

  1. اگر همه مردم شهر تو گفتند تو آدم بدى هستى از گفته آنان غمگین مباشى و اگر بر عکس همه گفتند تو مرد خوبى هستى تو را خوشحال نکند.

بلکه کار خود را با قرآن بسنج، اگر راه آن را پیموده اى و از حرام ها پرهیز کرده اى و واجبات را انجام داده اى، از تهدیدهاى خدا ترسیده اى پس ثابت قدم باش و شادمان باش، در این صورت بدگویى مردم، ضررى به شما نمى رساند و امّا اگر خداى نکرده عملت با قرآن مخالف بود، چه چیز تو را، مغرور و خوشحال مى کند؟».

[۱].  سوره شمس:۷ـ۸.

[۲].  انبیاء:۶۲ـ۶۵.

[۳].  رعد:۲۸.

[۴].  بحارالأنوار، ج۷۸، ص ۱۶۳ـ ۱۶۴.

 

منبع: شفقنا

logo test

ارتباط با ما