غالیان دوره امام جواد(ع) و نوع برخورد حضرت با آنان

flower 12

    

به قلم: یدالله حاجی زاده
(استادیار و عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
مجله تاریخ اسلام - بهار 1395 - شماره 65 

   

چکیده

یکی از جریان های فکری که امامان شیعه (ع) همواره با آن مبارزه می کردند، جریان فکری غلو است. بررسی منابع مختلف رجالی، فرقه شناختی و تاریخی نشان می دهد این جریان فکری که از دوره های قبل از زندگی امام جواد (ع) آغاز شده بود، در دوره آن حضرت هم تداوم یافت و ایشان همانند دیگر امامان(ع) به مقابله با آن پرداخت.

مقاله زیر که در سالروز شهادت امام محمد تقی(ع) به خوانندگان ابنا تقدیم می گردد، پس از توضیح درباره مفهوم غلو و انواع آن، مهم ترین افراد غالی و نیز افکار غالیانه عصر امام جواد (ع) را برشمرده است، که برخی از اهل سنت با باورهای غالیانه درباره دو خلیفه نخست را هم دربرمی گیرد، و سپس با بیان اقدامات امام همچون اعلام بیزاری از آنان، نقد اندیشه های ناصواب آنان با استدلال به آیاتی از قرآن و احادیثی از پیامبر اکرم (ص)، روش برخورد امام (ع) با ایشان را تبیین کرده است.   

   

مقدمه

پدیده غلو به عنوان انحرافی جدی در شرایع آسمانی، همواره دین واقعی و الهی را به چالش کشیده است.[1] این پدیده خطرناک در دوره ائمه با شدت و ضعف تداوم داشته و به ویژه در دوره امام باقر و امام صادق شیعیان را به شدت درگیر خویش کرده است. امامان شیعه از همان آغاز، با این پدیده پیچیده و خطرناک، با جدیت برخورد کرده اند و کوشیده اند جدایی راه شیعیان واقعی از راه انحرافی غالیان را به خوبی نشان دهند.

این مقاله درصدد پاسخ به این پرسش است که جریان فکری غلو در عصر امام جواد چه وضعیتی داشته و امام جواد در مقابله با این عقیده انحرافی چگونه عمل کرده است؟

موضوع این مقاله، از پیشینه ای برخوردار نیست. بازتاب نیافتن رخ دادهای زندگی آخرین امامان در منابع متقدم به دلیل شرایط سیاسی خاص آن دوران سبب شده آگاهی‏های اندکی از زندگی آنان در اختیار ما باشد. از این رو در پژوهش های موجود درباره غلو، همانند: غالیان، کاوشی در جریان ها و برآیندها از دکتر صفری فروشانی، نخستین مناسبات فکری تشیع از سید محمدهادی گرامی و سه گفتار در غلو پژوهی از جویا جهانبخش ، مطلبی درباره نوع برخورد امام جواد با غالیان ارائه نشده است. حتی در کتابی چون الجذور التاریخیة و النفسیة للغلو و الغلاة از سامی الغریری، که نوع برخورد هر یک از امامان با غالیان را بیان میکند، مطلب قابل توجهی درباره برخورد امام جواد با غالیان به چشم نمیخورد. در تحقیق پیش رو تلاش شده با مراجعه به منابع متقدم، همانند رجال کشی، نوع برخورد آن حضرت با غالیان هرچند به صورت ناقص به تصویر کشیده شود.

 

مفهوم شناسی غلو

غلو، از ماده «غ ل و» بر وزن فعول، مصدر فعل «غلی، یغلو» است و در لغت به معنای[2] ارتفاع، افراط، بالا رفتن و تجاوز از حد و مقدار و زیاده گویی و زیاده انگاری است. با توجه به کاربردهای مختلف واژه غلو، به نظر میرسد بتوان این واژه و مشتقاتش را درباره هر چیزی که از حد و اندازه خویش فراتر رود، به کار برد.

در معنای اصطلاحی و مصادیق غلو اختلاف وجود دارد و هر اندیشمندی از دیدگاه مذهبی و کلامی خاص خویش به تعریف غلو و بیان مصادیق آن پرداخته است. علاوه بر این ، در هر یک از علوم اسلامی مثل کلام ، ملل و نحل و رجال، تعریف های متفاوتی از غلو آمده است. از این رو شاید نتوان تعریف دقیق و مورد اتفاقی در این زمینه ارائه داد. تفاوت غلو و مصادیق آن به گونه ای است که گفته شده حتی قدما در معنای غلو اتفاق نظر نداشته اند.[3] شیخ مفید (م ٤١٣ه. ق ) از محمد بن حسن بن احمد بن ولید (م ٣٤٣ه. ق ) نقل میکند: «اولین درجه غلو، نفی سهو از پیامبر و امام است». سپس میگوید: «اگر این[4] حکایت درست باشد، پس محمد بن حسن بن احمد بن ولید، جزء مقصره است»؛ یعنی در حق ائمه کوتاهی کرده است. شیخ مفید سپس در بحث منزلت و علم ائمه،به[5] اختلاف عقیدتی خویش با برخی از علمای قم، که به نزدش رفته بودند، اشاره میکند.

با اینکه در تعریف اصطلاحی غلو اتفاق نظری نیست، این واژه بیشتر درباره کسانی به کار میرود که پیامبران، امامان و رهبران خویش را از حدود بندگان و آفریدگان خداوند فراتر برده و آنان را دارای صفات الهی دانسته اند. شیخ مفید مینویسد: «غلات از متظاهرین به اسلامند که به علی و امامان دیگر از نسل آن حضرت، نسبت خدایی و پیامبری میدهند و در ستودن آنان به فضیلت هایی در دین و دنیا، از اندازه بیرون میروند.»[6] شیخ مفید در این تعریف، خدا و نبی دانستن امامان و همچنین بیان فضائل گزاف گونه در حق ایشان را غلو دانسته است . شهرستانی (م ٥٤٨ه. ق ) مینویسد: «غالیان کسانی هستند که درباره پیشوایان خود زیاده گویی کرده اند به گونه ای که آنان را از حدود آفریدگان فراتر برده و درباره آنان به احکامی که ویژه خداوند است، گراییده اند.»[7] از مصادیق بارز و مورد اتفاق غلو، خداانگاری پیامبران و امامان و دیگر اشخاص است؛ همچنین اعتقاد به نبوت امامان و دیگران، حلول و تجسم و تناسخ. معنای واژه غلو در روایات ، افراط و زیاده گویی و خروج از حد وسط است. امام صادق میفرماید: «اهل بیت پیامبرتان را با محبتی میانه دوست داشته باشید و غلو نکنید».[8] حضرت علی نیز میفرماید: «ما اهل بیت چون «پشتیِ» در میانه هستیم (که از دو طرف به آن تکیه دهند)؛ آن که جا مانده، خود را به آن رساند و آن که زیاده روی کرده، به آن برگردد».[9] امام باقر نیز در حدیثی، مشابه همین فرمایش را دارد: «ای شیعیان آل محمد چون پشتی در میانه باشید؛ آن که از حد گذشته، به سوی شما برگردد و آن که وامانده ، به شما برسد». [10]

   

اقسام غلو

غلو به طور کلی به دو گونه غلو الحادی (غلو در ذات ) و غلو تفویضی (غلو در صفات و فضائل )[11] تقسیم میشود.

الف. غلو الحادی: این نوع از غلو که همان غلو در ذات است به این معناست که درباره پیامبر، ائمه و یا اشخاص دیگر، زیاده گویی کرده، آنان را خدا و یا در عرض خداوند بدانیم و یا برای غیر پیامبران، مقام نبوت قائل شویم یا معتقد به حلول خداوند در اشخاص (اعم از پیامبران، ائمه و غیر ایشان ) یا اتحاد خداوند با ایشان شویم. همچنین اعتقاد به حلول روح پیامبران در ائمه ، یا اعتقاد به تناسخ ارواح، غلو در ذات[12] ایشان به شمار میرود.

ب. غلو تفویضی (یا غلو در صفات و فضائل ): غلو تفویضی به این معناست که پیامبران، ائمه و غیر ایشان را در همان حد ذات و مقام خود که بشرند، بدانیم و ذات آنان را خدا ندانیم اما قائل به صفات و فضائلی در پیامبران، ائمه و دیگران شویم که در ایشان نبوده است و مخصوص خداوند است؛ مثلا صفاتی چون خلقت، رزق و میراندن انسان ها و سایر موجودات را که از صفات ویژه الهی هستند به ایشان نسبت دهیم، یا قائل به علم غیب نامحدود یا قائل به آگاهی آنان از غیب، بدون وحی و الهام الهی، شویم[13] و یا اینکه تشریع را به ایشان نسبت دهیم و آنان را قادر بر تصرف در کائنات بدانیم.

   

مهم ترین افراد غالی و عقاید غالیانه در دوره امام جواد(ع)

در دوره امام جواد بر خلاف دوره امام باقر و امام صادق که جریان فکری غلو بیشتر در قالب فرقه های غالیانه نمود یافته بود با افرادی غالی رو به روییم که بیشتر آنان تحت تأثیر غالیان سرشناسی چون ابوالخطاب بوده اند. بنابراین لازم است در ابتدا و به اجمال، به این شخصت غالی و جریانی که ایجاد کرد، بپردازیم.

-ابوالخطاب

محمد بن مقلاص بن ابی زینب اسدی کوفی از موالی بنی اسد، سرشناس ترین و مهم ترین غالی دوره ائمه است. وی در ابتدا از اصحاب امام[14] صادق بود و خود را به آن حضرت و یاران ایشان پیوند داده بود. این شخصیت غالی در مراحل ابتدایی، مدعی علم غیب و آگاهی از اسم اعظم برای خودش بود.[15] او سپس نبوت و بعد الوهیت ائمه را مطرح کرد.[16] بر اساس یک نقل، او مدعی تصرف امام در کائنات بود.[17] این شخص غالی پس از طرح الوهیت امام صادق و عقاید غالیانه دیگر که منجر به طرد وی از سوی آن حضرت شد عقیده امامت[18] و سپس الوهیت خویش را مطرح کرد.[19] برخی از منابع، به اباحیگری او نیز اشاره دارند.[20] ابوالخطاب در سال ١٣٨ هجری با ٧٠ نفر از یارانش، به دست نیروهای حکومتی، در مسجد کوفه دستگیر و در کناسه کوفه به دار آویخته شد.[21] جریان فکری ابوالخطاب در قالب فرقه های غالی اثرگذاری همانند خطابیه، معمریه،[22] عمیریه، [23]مفضلیه، [24]و اصحاب سری[25] تداوم یافت .

در دوره امام رضا، امام جواد و امام هادی نیز افراد متعددی سراغ[26] داریم که در همین خط فکری جای دارند. در منابع، اطلاع چندانی درباره افراد غالی دوره امام جواد نمیتوان یافت. غالیان این دوره که منابع متقدم معمولا به صورت اجمالی آنان را معرفی کرده اند عبارتند از: هاشم بن ابی هاشم، جعفر بن واقد، ابوالعمرو، احمد بن محمد سیاری (م پس از ٢٦٠ه. ق )، حسن بن علی بن ابی عثمان مشهور به السجاده و محمد بن عبدالله بن مهران. علاوه بر این، برخی از شیعیان معتقد به تفویض بوده اند. برخی از عقاید غالیانه هم از سوی اهل سنت مطرح شده است. در ادامه به معرفی غالیان این دوره میپردازیم.

-هاشم بن ابی هاشم

وی، بر اساس یک نقل، از پیروان و داعیان محمد بن بشیر (مقتول در دوره هارون و پس از شهادت امام موسی کاظم )،[27] از غالیان زمان امام هفتم و امام هشتم بوده است . کشی (م ٣٥٠ه. ق ) میگوید وی بعضی از مخاریق (شعبده و کارهای خارق العاده) را از محمد بن بشیر آموخته بود و به عنوان داعی او عمل میکرد.[28] احتمالا وی

همانند محمد بن بشیر، الوهیت ائمه را تبلیغ میکرده و یا همانند او، عقاید واقفیه را در سر داشته است. بر اساس نقلی دیگر، وی در خط فکری ابوالخطاب و از داعیان او بوده است . امام جواد در روایتی به بهره گیری هاشم بن ابی هاشم ، ابوالعمرو و جعفر بن واقد از اهل بیت به منظور فریب مردم با نام اهل بیت اشاره دارد و آنان را در زمره کسانی[29] خوانده است که مردم را به سوی ابوالخطاب و عقاید وی دعوت میکرده اند.

احتمالا این افراد مدعی وکالت از سوی امامان بوده اند و از این طریق تلاش میکرده اند به منافع مادی نیز دست یابند. کسانی که در خط فکری ابوالخطاب بودند، به الوهیت یا نبوت وی اعتقاد داشتند و وی را شخصیتی با مقامی بسیار عالی میدیدند که در برخی از موارد، حتی از پیامبر نیز برتر بوده است. شاید به همین جهت است که[30] آیت الله خویی، هاشم بن ابی هاشم را از اصحاب و داعیان ابوالخطاب شمرده است.

-جعفر بن واقد

وی، چنانکه اشاره شد، همانند هاشم بن ابی هاشم، به عنوان یکی از سران غالی زمان امام جواد، در خط ابوالخطاب و از داعیان او بوده است.[31] در روایتی به غلو وی در زمان امام صادق اشاره شده است. در این روایت آمده است که در نزد امام صادق، از جعفر بن واقد و عده ای از اصحاب ابوالخطاب سخن به میان آمد؛ یکی از حاضرین گفت: او برای گمراه کردن من، با من رفت و آمد داشت و میگفت: آیه « وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَٰهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلَٰهٌ ۚ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ» [32]درباره امام نازل شده است. در ادامه این روایت، امام صادق با اشاره به غلو یهود و نصاری درباره عُزیر و مسیح، غالیانی چون جعفر بن واقد و یاران ابوالخطاب را بدتر از یهود و نصاری و مجوس و مشرکین میشمرد و بر عبودیت[33] خویش در برابر خداوند متعال تأکید میکند. از زمان امام صادق تا زمان امام جواد حدود ٦٠ سال فاصله است، اما با توجه به سخن امام جواد درباره وی که به آن اشاره شد قطعا وی در زمان امام جواد در قید حیات بوده است. احتمال زنده بودن وی از زمان امام صادق تا دوره امام جواد نیز وجود دارد. به هر حال روایتی که وی را از غالیان زمان امام صادق معرفی کرده، در صورت صحت، نشان دهنده اعتقاد جعفر بن واقد به الوهیت امام صادق است؛ البته در اینکه این شخصیت غالی، در خط فکری ابوالخطاب بوده و عقاید غالیانه او را تبلیغ میکرده است، شکی نیست.

-ابوالعمرو

ابوالعمرو نیز به همراه هاشم بن ابی هاشم و جعفر بن واقد از غالیان زمان امام جواد و در زمره خطّابیان بود که با سوء استفاده از جایگاه اهل بیت، مردم را فریب میداد و آنان را به سوی آموزه های ابوالخطاب دعوت میکرد.[34] از این شخصیت غالی، اطلاع بیشتری در منابع ذکر نشده است.

-احمد بن محمد سیاری

احمد بن محمد سیاری اصفهانی بصری [35]نیز از غالیان دوره امام جواد است.[36] شیخ طوسی او را از اصحاب امام هادی و امام عسکری،[37] و نجاشی او را نویسنده ای از طاهریان (٢٠٥-٢٥٩ه. ق )[38] در زمان امام حسن عسکری شمرده است.[39] کشی نیز او را از بزرگان طاهری در همین زمان دانسته است.[40] به نظر میرسد آغاز غلو او، از دوره امام جواد بوده است. احتمالا او در این زمان، به دروغ، مدعی وکالت از سوی امام جواد شد و اموال و وجوه شرعی را نیز با همین عنوان از شیعیان دریافت میکرد.[41] برخی معتقدند وی قائل به تناسخ بوده است.[42]

وی که در سلسله سند برخی از روایات هم قرار دارد[43] احتمالا به جهت باورهای غالیانه اش مدعی تحریف قرآن بوده است و در این باره کتاب «التنزیل و التحریف» را که به آن «کتاب القراءات» نیز گفته اند نوشته است. این کتاب از مصادر اصلی روایاتی است که در تحریف قرآن به آن استدلال شده است.[44] بسیاری از علما به دلیل ضعف سیاری، به روایاتش اعتماد نکرده اند.[45] کتاب القراءات را اتان کلبرگ[46] و محمدعلی امیر معزی[47] تصحیح کرده و در سال ٢٠٠٩م به چاپ رسانده اند.[48] در مقدمه این کتاب که به زبان فارسی ترجمه شده، آمده است: «سیاری در این کتاب، قطعات بسیاری را از قرآن نقل[49] میکند و ادعا میکند که متن آن تغییر کرده است». سیاری به جز کتاب القراءات کتاب های دیگری نیز داشته است که از آن میان میتوان[50] به کتاب ثواب القرآن، کتاب الطب ، کتاب النوادر و کتاب الغارات اشاره کرد.

روایاتی که از سیاری نقل شده و یا وی در سلسله سند آن قرار دارد، به سه بخش، قابل تقسیم است. احتمالا سیاری دسته ای از این روایات را به جهت باورهای غالیانه اش ذکر کرده است ؛ مثل روایات تحریف قرآن.[51] دسته دوم، روایات خالی از دیدگاه های غالیانه است که بزرگان شیعه هم آن روایات را پذیرفته اند و نقل کرده اند؛ مثل روایت صلوات شعبانیه از امام سجاد که سیاری در سلسله سند آن قرار دارد.[52] بخش سوم روایاتی است که کمتر اظهار نظری درباره آن شده است. چون دیدگاه های غالیانه ای در برخی از این روایات وجود دارد، با توجه به تصریح منابع رجالی به ضعف سیاری، اگر دیگران هم این روایات را نقل نکرده باشند، احتمالا این روایات نادرست باشند؛ همانند روایاتی که از سیاری درباره فضائل امامان و فضائل شیعیان نقل شده است.[53] این موضوع، در جای خود، نیاز به بررسیهای فراوان و دقیق دارد.

-حسن بن علی بن ابی عثمان

ابومحمد حسن بن علی بن ابی عثمان، مشهور به «السجاده»، از دیگر غالیان این دوره است. برخی منابع وی را اهل کوفه دانسته اند.[54] کشی به عقاید غالیانه وی درباره ابوالخطاب اشاره دارد که نشان دهنده اثرپذیری وی از ابوالخطاب است. کشی به نقل از نصر بن صباح[55] می نویسد: حسن بن علی بن ابی عثمان السجاده، روزی از من درباره محمد بن ابی زینب (ابوالخطاب ) و محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب سؤال کرد، که کدام یک برترند. من از وی خواستم خودش جواب دهد. او گفت: محمد بن ابی زینب اسدی برتر است! چرا که قرآن کریم در آیاتی چون «وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا»[56]و «لَقَدْ أُوحِيَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ»[57] محمد بن عبدالله را عتاب[58] کرده، اما ابوالخطاب این چنین سرزنش نشده است.

کشی پس از نقل این روایت ، با لعن سجاده، وی را از فرقه عُلیائیه[59] میخواند و میگوید آنان بهره ای از اسلام ندارند.[60] اعتقاد به برتری ابوالخطاب بر پیامبر اکرم، آن هم با استدلالی این گونه، بیان گر میزان جهالت و انحراف و یا ساده دلی وی است. بیشتر رجالیون شیعه وی را غالی دانسته اند. شیخ طوسی (م ٤٦٠ه. ق ) در جایی او را از اصحاب امام جواد و در جای دیگر او را از اصحاب امام هادی دانسته و در هر دو جا، وی را غالی معرفی کرده است.[61] نجاشی (م ٤٥٠ه. ق ) با ذکر لقب کوفی برای وی، گفته است که امامیه او را تضعیف کرده اند.[62] آیت الله خویی (م ١٤١٣ه. ق ) با اشاره به توثیق وی از سوی علی بن ابراهیم به دلیل اینکه وی را در اسناد تفسیرش ذکر کرده است به دلیل تضعیفی که نجاشی و ابن غضائری درباره وی نقل کرده اند، اعتماد به[63] روایات او را درست نمیداند.

-محمد بن عبدالله بن مهران[64]

ابوجعفر محمد بن عبدالله بن مهران معروف به ابوجعفر کرخی از اصحاب امام جواد و امام هادی است.[65] بسیاری از منابع، وی را غالی دانسته اند.[66] گفته شده او عجم [67] (به قرینه نام پدرش ) و فردی غالی، دروغ گو و فاسد المذهب و فاسد الحدیث بوده است. نجاشی کتاب های او را این گونه نام میبرد: الممدوحین و المذمومین، مقتل ابی الخطاب، مناقب ابی الخطاب، الملاحم، التبصره، القباب و کتاب النوادر. نجاشی تنها مطالب کتاب النوادر[68] را به حق نزدیک میداند و میگوید: باقی کتاب های او مطالب نادرستی دارند. وجود کتابی چون مقتل ابی الخطاب و مناقب ابی الخطاب در آثار وی، دلالت بر دل بستگی وی به ابوالخطاب و اثرپذیری وی از او دارد.

-مفوضه (اهل تفویض)

مقصود از تفویض در اینجا، واگذاری امر خلق و رزق و تدبیر جهان به پیامبر اکرم یا ائمه است . مفوضه به عنوان بخشی از غالیان[69] معتقد بودند خداوند امر خلقت و رزق و دیگر اموری را که از شؤون الهی است، به پیامبر و یا به پیامبر و ائمه[70] واگذاشته است . از زمان امام صادق به بعد، اعتقاد به تفویض در نزد غالیان و انکار آن از سوی ائمه به چشم میخورد. در زمان امام صادق، زراره عقاید تفویضی مردی از نسل عبدالله بن سبا را به حضرت گزارش میدهد.[71] برخی معتقدند اصطلاح تفویض، پیش از دوره حضرت رضا، غالبا انصراف به بحث تفویض در امر دین یا جبر و اختیار داشت و هنوز معنای دیگر آن ، یعنی مفهوم تفویض امر خلق و رزق و یا احیانا دیگر شؤون ربوبی، شناخته شده نبود و از اواخر سده دوم هجری بود که چنین مفهومی، در جامعه به صورت یک اصطلاح شناخته شده درآمد. [72]باید توجه داشت که در برخی گزارش های نقل شده از[73] امام صادق ، تفویض به معنای تفویض در امر خلق و رزق هم به کار رفته است.

گاهی غالیان درباره تفویض امور عالم به امامان، به سخنی از امام علی استناد میکردند. آن حضرت در نامه ای به معاویه فرموده بود: «ما ساخته (پرورش یافته ) پروردگارمان و مردم پرورش یافته ما هستند.».[74] واژه صنائع در این حدیث همان گونه که مفسران اشاره دارند به معنای تربیت شده، پرورش یافته و برگزیده است.[75] عده ای با برداشتی نادرست از این سخن امام علی، تصور کرده اند امامان خالق سایر انسان ها هستند و خداوند خلقت دیگران را به ایشان سپرده است.

بر اساس روایتی در کتاب کافی، در زمان امام جواد، اختلافاتی بین شیعیان در بحث تفویض بوده است به گونه ای که محمد بن سنان این اختلافات را برای آن حضرت گزارش میدهد.[76] احتمالا برخی از شیعیان، به تفویض خلق و رزق (تدبیر امور عالم) به پیامبر اکرم یا امامان اعتقاد داشته و از آن سخن گفته اند و برخی دیگر، منکر این امر بوده اند.

-غالیانی از اهل سنت

جریان فکری غلو، علاوه بر شیعیان، در میان اهل سنت نیز وجود داشته است. در میان اهل سنت، عقاید غالیانه بسیاری درباره خلفا و برخی از صحابه مشاهده میشود. احادیث بسیار زیادی که در فضیلت ابوبکر،[77] عمر، [78]عثمان، [79] معاویه[80] و برخی دیگر از صحابه و خلفای اموی و عباسی [81]ساخته شده، نشان می دهد غالیان بسیاری نیز در بین اهل سنت بوده اند. در دوره امام جواد باورهای غالیانه ای، به ویژه درباره خلفا، مطرح شده است؛ همانندی ابوبکر و عمر با جبرئیل و میکائیل[82] و انتشار احادیثی چون حدیث «ابوبکر و عمر دو آقای پیران بهشتند»[83]نمونه ای از عقاید غالیانه ای بود که سبب شد برخی در این باره ، از امام جواد سؤالاتی بپرسند.

 

به طور کلی می توان جریان غلو در دوره امام جواد را این گونه ترسیم کرد:

١- در این دوره، بر خلاف برخی از دوره های قبل ، از فرقه های غالی خبری نیست و بیشتر از افراد غالی سخن در میان است.

٢- غالیان این دوره، بیشتر در خط فکری ابوالخطاب، سرشناس ترین غالی تمامی دوران امامان، بوده اند.

٣- ادعای وکالت ائمه در این زمان و برای چندمین بار در طول دوره حضور ائمه ، مطرح شده است. احمد بن محمد سیاری، به دروغ مدعی وکالت امام نهم بود.

٤- عقیده تحریف قرآن در جهت تقویت باورهای غالیانه در این زمان تکامل یافت و «سیاری» به عنوان سرشناس ترین فرد در این زمینه مطرح است.

٥- در این زمان، اختلافاتی در میان شیعیان ، در بحث تفویض امور عالم به پیامبر اکرم و اهل بیت وجود داشته است.

٦- در این زمان ، عقاید غالیانه ای از سوی اهل سنت درباره خلفای سه گانه مطرح شده و موجب شده است ، برخی از افراد در این باره سؤالاتی از امام جواد بپرسند.

   

برخورد امام جواد با جریان فکری غلو و عقاید غالیانه

امام جواد با احساس خطر از ناحیه غالیان ، به مقابله با ایشان و باورهای انحرافی آنان پرداخت. آن حضرت علاوه بر مقابله با افراد غالی این دوره و مقابله با خط فکری ابوالخطاب، با افکار غالیانه اهل سنت نیز مقابله کرد. شیوه های مختلف امام جواد در برخورد با غالیان را میتوان چنین برشمرد:

١. معرفی غالیان و بیزاری جستن از آنان

بر اساس روایت کشی از علی بن مهزیار، امام جواد فرمود: «خدا ابوالخطاب و یارانش و کسانی را که شک در لعنت او دارند و کسانی را که توقف در لعنت او دارند و شک در ادعایش دارند، لعنت کند!». سپس آن حضرت از ابوالعمرو، جعفر بن واقد و هاشم بن ابی هاشم نام برد و آنان را مبلغان اندیشه های ابوالخطاب معرفی کرد و فرمود: «این ابوالعمرو و جعفر بن واقد و هاشم بن ابی هاشم به نام ما از مردم استفاده میکنند. این ها مردم را به اعتقادات ابوالخطاب دعوت میکنند. خدا او را و هر کس که این مطلب را از آن ها بپذیرد، لعنت کند». سپس آن حضرت به علی بن مهزیار فرمود: «علی! مبادا سخت گیری کنی بر کسی که آن ها را لعنت میکند. خدا آن ها را لعنت کند! خدا هم آن ها را لعنت کرده است». سپس فرمود: «پیامبر اکرم فرمود: هر کس خوشش نیاید از لعنت[84]کردن کسی که خدا او را لعنت کرده، بر چنین کسی لعنت خدا باد».

بدون شک، این برخورد شدید امام جواد با غالیان، برای معرفی آنان و افشای افکار باطلشان بوده است . معرفی این افراد به عنوان «کسانی که در خط فکری ابوالخطاب هستند»، میتوانسته رسوایی بزرگی برای آنان باشد چرا که ابوالخطاب از زمان امام صادق به بعد، از سوی یک یک امامان لعن شده و فریب‏کار و دروغ‏گو معرفی شده بود و در زمان خود امام صادق هم از شیعیان خواسته میشد از همنشینی با وی بپرهیزند. [85]

نکته دیگر در این روایت ، لعن های شدید امام جواد(ع) بر ابوالخطاب و یاران او و به طور مشخص ابوالعمرو، جعفر بن واقد و هاشم بن ابی هاشم است. این لعن های شدید و مکرر، علاوه بر اینکه بیان گر انحراف آنان بود، نشان دهنده میزان ناراحتی امام جواد از غالیانی است که اندیشه هایی چون ابوالخطاب داشتند و در مسیر انحرافی او گام برمیداشتند. آن حضرت به ادعای دروغ احمد بن محمد سیاری نیز اشاره دارد و از شیعیان می‏خواهد وجوهات را به وی تحویل ندهند.[86] معرفی سیاری به عنوان شخصی دروغ گو و فریب کار، برای آگاهی بخشی به شیعیان بوده است تا اموال و وجوهات شرعی را در اختیار غالیان و فریب کارانی چون او قرار ندهند. باید توجه داشت که از زمان امام جواد به بعد، تفاوتی مهم در سازمان وکالت به وجود آمد. سن کم امام جواد(ع) و انتقال امامان بعدی به مرکز حکومت و زندگی تحت نظر حاکمیت، با سخت گیری‏های خاصی که از سوی آنان اعمال میشد، سبب گسترش و اهمیت یافتن بیشتر سازمان وکالت شد.[87] شاید به همین جهت است که در این زمان به وکلا اختیارات بیشتری واگذار شد تا فعالیت های امامیه را در نهایت پنهان کاری سرپرستی کنند. جاسم حسین می‏نویسد: «در این زمان ائمه فعالیت های پیروان خود را از طریق سفیر خویش هدایت می‏کردند».[88] در این زمان، ارتباط دائمی با امام می‏توانست سبب شناسایی و دستگیری شیعیان از سوی حکومت شود. بنابراین طبیعی است که اهمیت سازمان مخفی وکالت، بیشتر شده باشد. بدون شک، عدم حضور فعال امام در میان مردم و ادعای دروغین وکالت و بابیت، سبب سرگشتگی و حیرت شیعیان می شده است . به همین جهت، امامان از دوره امام جواد به بعد و با گسترش سازمان وکالت، کوشیده اند برای ناکام گذاشتن مدعیان دروغین وکالت و بابیت، نام آنان را برای پیروان خویش بازگو کنند تا شیعیان فریب چنین افرادی را نخورند و وجوهات شرعی به دست آنان نیفتد. حتی در برخی از موارد، دستور قتل غالیان سرشناسی چون فارس بن حاتم[89] (قتل ٢٥٠ه. ق ) صادر شده است. امام جواد نیز به همین دلیل، فریب کاری و ادعای دروغین وی درباره وکالت از سوی خود را افشا کرد. البته امام جواد در این زمان و درباره سیاری، تنها به آگاه کردن شیعیان و معرفی وی اکتفا کرد و بر خلاف امام هادی که حکم به قتل برخی از غالیان داد دستور به قتل سیاری نداد. از این رو به نظر میرسد سیاری از جایگاه افرادی چون فارس بن حاتم برخوردار نبوده است.

٢. مقابله با عقاید غالیانه

امام جواد(ع) علاوه بر مقابله با افراد غالی که به شکل معرفی و بیزاری جستن از آنان و لعن ایشان بوده ، به مقابله با باورهای غالیانه این دوره نیز پرداخته و کوشیده است با روشنگری‏های خویش، شیعیان را از گرفتاری در دام عقاید غالیانه دور نگه دارد.

٢-١. مقابله با عقیده تفویض

امام جواد که از اختلافات شیعیان درباره تفویض آگاه شده بود، به واگذاری امر دین به پیامبر اکرم اشاره کرد و فرمود: «آن ها هر آنچه را بخواهند میتوانند حلال یا حرام اعلام کنند و (البته ) آن ها چیزی را نمیخواهند مگر آنکه خدا آن را بخواهد.[90] «سپس آن حضرت به محمد بن سنان فرمود: «این عقیده ای است که هر کس (با غلو) از آن جلوتر برود، از اسلام خارج شده است و هر کس آن را نپذیرد، (دینش ) نابود میشود و[91] هر کس آن را بپذیرد، به حق ملحق شده است». در این روایت، امام جواد عقیده غالیانه مفوضه، یعنی اعتقاد به خلق و تدبیر عالم به دست پیامبر اکرم و امامان، را انکار کرده است. آن حضرت، تفویض تدبیر امور دینی و به تعبیر دیگر تفویض احکام[92] را عقیده ای درست دانست، هرچند همین امر را نیز به مشیت الهی منتسب کرد؛ به این معنا که آنان از پیش خودشان چیزی را حلال یا حرام اعلام نمیکنند بلکه هر آنچه را خدا بخواهد، به عنوان حلال یا حرام اعلام میکنند.

٢-٢. مقابله با باورهای غالیانه اهل سنت

امام جواد(ع) در برخورد با عقاید غالیانه اهل سنت، یک روایت جعلی را، که درباره همانندی ابوبکر و عمر با جبرئیل و میکائیل نقل میشد، انکار و رد کرد. آن حضرت به صادر نشدن گناه از جبرئیل و میکائیل و عبادت دائمی این دو فرشته الهی اشاره کرد و فرمود: «اما آن دو (ابوبکر و عمر) بیشتر عمرشان در حالت شرک به خداوند سپری شده [93]است. پس محال است که این دو نفر را به آن دو فرشته الهی تشبیه کنیم». امام در همین روایت، که در واقع گفت و گویی بین آن حضرت و یحیی بن اکثم[94] (م ٢٤٢ه. ق.) بود، حدیث «ابوبکر و عمر دو آقای پیران بهشتند» را با استدلال به این حدیث که «اهل بهشت همه جوانند»[95] رد کرد و فرمود: «چون رسول خدا، امام حسن و امام حسین را سرور جوانان بهشت معرفی کرد، بنی امیه در برابر این سخن ،[96] حدیث مذکور را جعل کردند».

یکی از مهم ترین اقدامات غالیان برای تقویت پایه های فکری خویش و فریب دادن دیگران، جعل احادیث غلوآمیز بوده است. وقتی یحیی بن اکثم از امام جواد درباره حدیثی سؤال کرد که میگوید: «جبرئیل بر پیامبر نازل شد و از آن حضرت خواست به ابوبکر بگوید که خداوند میفرماید: من از ابوبکر راضی هستم ، آیا ابوبکر نیز از من راضی است؟!» امام جواد با اشاره به فضل ابوبکر، فرمایش رسول خدا در الوداع را یادآور شد که فرمود: «دروغ گویان بر من بسیارند و در آینده نیز بیشتر خواهند شد. چون حدیثی از من برای شما نقل شد، آن را بر کتاب خدا و سنت من عرضه کنید؛ آنچه موافق کتاب خدا و سنت من بود، بگیرید و آنچه را مخالف کتاب و سنت من بود، رها کنید». سپس آن حضرت به مخالفت این روایت با آیات قرآن اشاره کرد و با استناد به آیه « ما انسان را آفریدیم و وسوسه های نفس او را میدانیم، و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم.»[97]پرسید: «آیا رضایت و عدم رضایت ابوبکر، بر خداوند مخفی بوده که چنین سؤالی را پرسیده است؟! [98]این سخن عقلا محال است».

در اینجا، در مرحله اول امام جواد با استناد به روایتی مقبول از رسول خدا، به صورت تلویحی به دروغ بودن این سخن غالیانه درباره ابوبکر اشاره کرد، سپس با استدلالی قویتر، یکی از مهم ترین راه های شناخت احادیث، یعنی عرضه روایات بر قرآن [99]را مطرح کرد و روایت یحیی بن اکثم درباره فضیلت ابوبکر را، به دلیل مخالفت آن با آیه قرآن که میگوید خداوند از اندیشه های انسانی آگاه است، ناپذیرفتنی خواند.

   

نتیجه

جریان فکری غلو که در طول دوران حیات امامان تداوم یافته، در زمان امامت امام جواد نیز پیروانی داشته است. این جریان خطرناک، در این زمان در قالب افرادی غالی که بیشتر در خط فکری ابوالخطاب بودند، نمود یافته است. از مهم ترین عقاید غالیانه این دوره میتوان به عقیده تفویض، اعتقاد به برتری ابوالخطاب بر رسول خدا ، تحریف قرآن به جهت باورهای غالیانه ، تناسخ و عقاید غالیانه برخی از اهل سنت درباره ابوبکر و عمر اشاره کرد.

امام جواد(ع) علی رغم شرایط سیاسی حاکم بر جامعه، به مقابله با این جریان فکری پرداخت و با معرفی غالیان ، افشای افکار باطلشان و لعن ایشان و با اشاره به هم فکری آنان با ابوالخطاب، کوشید تا از آثار مخرب اندیشه های غالیان بکاهد. آن حضرت، علاوه بر این، برای نشان دادن نادرستی اندیشه های غالیانه، دست به روشنگری زد و عقیده تفویض را انکار کرد و با استناد به قرآن، حدیث و عقل به مقابله با این جریان فکری پرداخت.

      

منبع:  ابنا

        


پی نوشت:

[1] درباره ریشه های این پدیده خطرناک، ر. ک: حاجی زاده، یدالله و...، «ریشه ها و علل پیدایش غلو در عصر ائمه »، فصل نامه علمی پژوهشی تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، پاییز ١٣٩٢، سال چهارم، ش ١٢، ص ١٠٩١٣٦.

[2] فراهیدی، خلیل بن احمد، العین ، دوم، قم: دار الهجرة، ١٤٠٩ق، ج ٤، ص ٤٤٦؛ ابن منظور، لسان العرب، اول، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ١٤٠٥ق ، ج ١٥، ص ١٣١١٣٢؛ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، سوم، تهران: مرتضوی، ١٣٧٥، ج ١، ص ٣١٩؛ زبیدی، محمدمرتضی، تاج العروس ، بیروت : مکتبۀ الحیاة، بیتا، ج ١٠، ص ٢٦٩.

[3] آیت الله سبحانی، جعفر، کلیات فی علم الرجال، سوم، قم : مؤسسۀ النشر الاسلامی، ١٤١٤ق، ص ٩٧.

[4] شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیۀ، دوم، بیروت: دار المفید، ١٤١٤ق، ص ١٣٥.

[5] همان ، ص ١٣٥-١٣٦.

[6] همان، ص ١٣١.

[7] شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، سوم، قم: الشریف الرضی، ١٣٦٤، ج ١، ص ٢٠٣.

[8] حمیری، ابوالعباس عبدالله، قرب الاسناد، اول، قم: آل البیت، ١٤١٣ق، ص ١٢٩.

[9] سید رضی، نهج البلاغۀ، صبحی صالح ، قم: مؤسسۀ دار الهجرة، بیتا، کلمات قصار، شماره ١٠٩، ص ٦٤٨؛ سید رضی، خصائص الائمۀ، مشهد: آستان قدس رضوی، ١٤٠٦ق، ص ٩٨؛ شیخ مفید، الامالی، قم: جامعه مدرسین، بیتا، ص ٤.

[10] کلینی، محمد بن یعقوب ، الکافی، چهارم، بیجا: دار الکتب الاسلامیة، ١٣٦٥، ج ٢، ص ٧٥.

[11] این تقسیم بندی، ترکیب و اصلاح تقسیم بندی سید حسین مدرسی طباطبایی در کتاب مکتب در فرآیند تکامل (ترجمه هاشم ایزدخواه، هفتم ، تهران : کویر، ١٣٨٨، ص ٦٢٦٤) و تقسیم بندی دکتر نعمت الله صفری فروشانی در مدخل «غلو» در دانشنامه امام علی (دوم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ١٣٨٢، ج ٣، ص ٣٨٠٣٨٢) است.

[12] این نوع از غلو با توحید منافات دارد و عقلا و شرعا باطل است. نبوت ائمه و یا هر فرد دیگری با خاتمیت منافات دارد و منجر به تکذیب پیامبر میشود که فرمود پیامبری پس از من نخواهد بود. این حدیث در بسیاری از جوامع روایی آمده است؛ برای نمونه، ر. ک: کلینی، پیشین، ج ٨، ص ٢٦.

[13] تفویض باعث شرک افعالی میشود. درباره عقاید غالیانه و مصادیق آن ، ر. ک: صفری فروشانی ، نعمت الله، غالیان، کاوشی در جریان ها و برآیندها، دوم ، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی، ١٣٨٨، ص ١٧٣ به بعد.

[14] شیخ طوسی، اختیار معرفۀ الرجال (رجال الکشی)، مشهد: دانشگاه مشهد، ١٣٤٨، ص ٢٩٥؛ همو، التهذیب، تهران: دار الکتب الاسلامیۀ، بیتا، ج ١، ص ٤؛ شهرستانی، پیشین ، ج ١، ص ٢١٠.

[15] شیخ طوسی، اختیار معرفۀ الرجال (رجال الکشی)، پیشین، ص ٢٩١؛ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعۀ، دوم ، بیروت : دار الاضواء، ١٤٠٤، ص ٤٢؛ اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، دوم ، بیجا: علمی و فرهنگی، ١٣٦٠، ص ٥١.

[16] شهرستانی، پیشین، ج ١، ص ٢١٠؛ آیت الله سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل ، قم : موسسه نشر اسلامی، بیتا، ج ٧، ص ١٦.

[17] اشعری قمی، پیشین، ص ٥٥.

[18] شهرستانی، پیشین ، ج ١، ص ٢١٠.

[19] اسفراینی، ابوالمظفر، التبصیر فی الدین، قاهره: المکتب الازهر للتراث، بیتا، ص ١٠٦؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب ، اول ، حیدرآباد: مجلس دایرة المعارف العثمانیه، ١٣٨٢ق، ج ٥، ص ١٦١.

[20] ابن بابویه، محمد بن علی، معانی الاخبار، قم : جامعه مدرسین، ١٣٧٩، ص ٣٨٨؛ قاضی نعمان، دعائم الاسلام، قاهره: دار المعارف، ١٣٨٣، ج ١، ص ٥٠.

[21] اسفراینی ، پیشین، ص ١٧٦؛ نوبختی، پیشین، ص ٧٠.

[22] منسوب به «معمر بن احمر»؛ بنگرید: اشعری قمی ، پیشین ، ص ٥٣.

[23] پیروان «عمیر بن بیان عجلی »؛ بنگرید: حمیری، نشوان بن سعید، الحور العین ، تهران : بی نا، ١٣٧٢، ص ١٦٧؛ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، سوم، آلمان: فراینس شتاینر، ١٤٠٠ق ، ص ١٢؛ شهرستانی، پیشین، ج ١، ص ٢١٢.

[24] پیروان «مفضل بن عمر جعفی »؛ بنگرید: جندی، عبدالحلیم ، الامام جعفر الصادق، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، ١٤٢٤ق، ص ٣٧٣، پاورقی؛ اسد حیدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعۀ، بیروت : دار التعارف، ١٤٢٢ق، ج ٢، ص ١٠٤؛ الغریری، سامی، الجذور التاریخیۀ و النفسیۀ للغلو و الغلاة، اول ، قم : دلیل ما، ١٤٢٤ق، ص ١٧٧؛ النشار، سامی، نشأة الفکر الفلسفی، بیروت: دار الفکر، ١٤٠٠ق، ج ٢، ص ٢٤٤.

[25] پیروان «سری اقصم »؛ بنگرید: نوبختی، پیشین، ص ٤٣؛ اشعری قمی، پیشین، ص ٥٢.

[26] برای آگاهی بیشتر درباره ابوالخطاب، ر. ک: حاجی زاده، یدالله، «شخصیت غالیانه ابوالخطاب و واکاوی مواضع ائمه اطهار در برابر او و پیروانش »، دوفصل نامه علمی پژوهشی تاریخ اسلام در آینه پژوهش، پاییز و زمستان ١٣٩٢، سال دهم ، ش ٢ (پیاپی ٣٥)، ص ٤٩٧١.

[27] درباره این شخصت غالی، ر. ک: حاجی زاده ، یدالله ، «جریان غلو در عصر امام کاظم با تکیه بر عقاید غالیانه محمد بن بشیر» فصل نامه علمی پژوهشی تاریخ اسلام ، بهار ١٣٩٢، سال چهاردهم، ش ١ (پیاپی٥٣)، ص ١٠٥١٢٥.

[28] شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، پیشین، ص ٤٨٢.

[29] همان، ص ٥٢٩.

[30] آیت الله خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، پنجم، بیجا: بی نا، ١٤١٣ق، ج ٢٠، ص ٢٦٣.

[31] شیخ طوسی ، اختیار معرفۀ الرجال (رجال الکشی)، پیشین، ص ٥٢٩.

[32] سوره زخرف، آیه ٨٤.

[33] شیخ طوسی، اختیار معرفۀ الرجال (رجال الکشی)، پیشین، ص ٣٠٠-٣٠١.

[34] شیخ طوسی، اختیار معرفۀ الرجال (رجال الکشی )، پیشین ، ص ٥٢٩.

[35] همان ، ص ٦٠٦؛ زرکلی، خیرالدین، الاعلام، پنجم ، بیروت: دار العلم للملایین، ١٤١٠ق، ج ١، ص ٢٠٩. ابن غضائری او را قمی دانسته است؛ بنگرید: ابن غضائری ، احمد بن حسین، رجال ابن غضائری ، اول ، قم : دار الحدیث ، ١٤٢٢ق، ص ٤٠.

[36] شیخ طوسی، اختیار معرفۀ الرجال (رجال الکشی)، پیشین، ص ٦٠٦.

[37] شیخ طوسی، رجال الشیخ الطوسی، قم: جامعه مدرسین ، ١٤١٥ق ، ص ٣٨٤؛ ابن ادریس حلی، السرائر، دوم، قم : جامعه مدرسین ، ١٤١٠ق ، ج ١، ص ١٣.

[38] سلسله ای ایرانی که از سال ٢٠٥ تا ٢٥٩ هجری قمری در خراسان حکومت کردند و سرانجام صفاریان این سلسله را برچیدند؛ ر. ک: راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، دوم ، تهران: نگاه، ١٣٨٢، ج ٢، ص ١٩٤ به بعد.

[39] نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، قم: جامعه مدرسین، ١٤٠٧ق، ص ٨٠؛ ابن داود حلی، رجال، تهران: دانشگاه تهران، ١٣٨٣، ص ٢٣٠.

[40] شیخ طوسی ، اختیار معرفۀ الرجال (رجال الکشی)، پیشین، ص ٦٠٦.

[41] همان.

[42] ابن غضائری، پیشین، ص ٤٠؛ ابن داود حلی، پیشین، ص ٢٣٠.

[43] وی در سلسله سند هفت روایت از روایات کتاب کافی قرار دارد.

[44] میرزا حسین نوری در مستدرک الوسائل، دست کم در هفت مورد به کتاب سیاری ارجاع داده و روایات او را ذکر کرده است . نوری در فصل الخطاب نیز که شامل ١٠٥٤ حدیث از منابع شیعی درباره تحریف قرآن است ٣٥٠ حدیث از سیاری نقل کرده است.

[45] نجاشی، پیشین، ص ٨٠؛ شیخ طوسی، الاستبصار، چهارم ، تهران: دار الکتب الاسلامیۀ، ١٣٦٣، ج ١، ص ٢٣٧. ابن غضائری مینویسد: «احمد بن محمد بن سیار غال، محرف، استثنی شیوخ القمیین روایته من کتاب نوادر الحکمۀ»؛ بنگرید: ابن غضائری، پیشین، ص ٤٠.

[46] Etan Kohlberg، خاورشناس معاصر؛ وی در سال ١٩٧١م. از دانشگاه آکسفورد دکترا گرفت. او استاد دانشگاه عبری در اورشلیم است و مقالات متعددی در دائرة المعارف بزرگ اسلامی دارد که بیشتر پیرامون موضوعات شیعی است (fa. wikipedia. org wikihttps: ).

[47] پژوهشگر ایرانی مقیم فرانسه (متولد ١٩٥٦م. در تهران )؛ وی در سال ١٩٩١م. از دانشگاه سوربن پاریس دکترای خاورشناسی و مطالعات ادیان گرفت . (https: fa. wikipedia. orgwiki)

[48] سیاری ، ابوعبدالله احمد بن محمد، القراءات، تحقیق اتان کلبرگ و محمدعلی امیرمعزی، لندن: داربریل، ٢٠٠٩م.

[49] همان، ص ٥. عنوان مقدمه این کتاب ، به قلم خدیجه تبریزی، چنین است: «تنزیل و تحریف قرآن، کتاب القرائات نوشته احمد بن محمد السیاری ». این مقدمه به صورت رسمی چاپ نشده است.

[50] نجاشی، پیشین، ص ٨٠؛ شیخ طوسی، الفهرست، اول، قم: کتابخانه محقق طباطبایی، ١٤٢٠ق، ص ٥٧.

[51] بعدها میرزا حسین نوری نیز به جهت باورهای غالیانه اش، به همین روایات استناد کرد. در این باره ر. ک: حاجی زاده، یدالله، «مبارزه با اقلیت غالی، راهکاری جهت سلب بهانه از جریان های تکفیری »، مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام، اول، قم: دار الاعلام لمدرسۀ اهل البیت، ١٣٩٤، ج ٦، ص ٤١٧-٤٤٧.

[52] مشهدی، محمد، المزار الکبیر، اول، قم: جامعه مدرسین، ١٤١٩ق، ص ٤٠٠-٤٠٣؛ سید بن طاوس، اقبال الاعمال، دوم ، تهران : دار الکتب العلمیۀ، ١٤٠٩ق، ج ٢، ص ٦٧٨.

[53] مثل روایت طولانی سیاری از امام باقر که طبق آن حسنات دشمنان اهل بیت به شیعیان میرسد و گناهان شیعیان به دشمنان اهل بیت میرسد؛ ر. ک: ابن بابویه، محمد بن علی، علل الشرایع، اول، قم: داوری، بیتا، ج ٢، ص ٦٠٥.

[54] نجاشی، پیشین، ص ٦١.

[55] ابوالقاسم، نصر بن صباح بلخی از روایان احادیث شیعه است. برخی از منابع به غلو او اشاره دارند. درباره او، ر. ک: آیت الله خویی، پیشین، ج ٢٠، ص ١٤٩ به بعد.

[56] سوره اسراء، آیه ٧٤؛ و اگر ما تو را ثابت قدم نمیساختیم، نزدیک بود به آنان تمایل کنی.

[57] سوره زمر، آیه ٦٥؛ اگر مشرک شوی، تمام اعمالت تباه میشود و از زیان کاران خواهی بود.

[58] شیخ طوسی، اختیار معرفۀ الرجال (رجال الکشی)، پیشین، ص ٥٧١.

[59] اشعری قمی این فرقه را از پیروان بشار شعیری دانسته که معتقد به الوهیت علی و اشخاصی دیگرند و شخص محمد را انکار میکنند؛ بنگرید: اشعری قمی، پیشین، ص ١٩١.

[60] شیخ طوسی ، اختیار معرفۀ الرجال (رجال الکشی)، پیشین، ٥٧١-٥٧٢.

[61] شیخ طوسی، رجال الشیخ الطوسی، پیشین، ص ٣٧٥ و ٣٨١.

[62] نجاشی، پیشین، ص ٦١.

[63] آیت الله خویی، پیشین، ج ٦، ص ٢٣.

[64] شیخ طوسی ، رجال الشیخ الطوسی، پیشین، ص ٣٧٨؛ علامه حلی، خلاصۀ الاقوال، اول، بی جا: مؤسسۀ نشر الفقاهۀ، ١٤١٧ق، ص ٣٩٥.

[65] شیخ طوسی، رجال الشیخ الطوسی، پیشین، ص ٣٩١.

[66] همان؛ شیخ طوسی، اختیار معرفۀ الرجال (رجال الکشی)، پیشین، ص ٤٤٣ و ٥٧١؛ ابن غضائری، پیشین، ص ٩٥.

[67] نجاشی، پیشین ، ص ٣٥٠؛ علامه حلی، پیشین، ص ٣٩٥.

[68] نجاشی، پیشین، ص ٣٥٠.

[69] شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیۀ، پیشین ، ص ١٣٣.

[70] اشعری قمی، پیشین، ص ٦٠٦١؛ اشعری، پیشین، ص ١٦؛ اسفراینی، پیشین، ص ١٠٧؛ شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیۀ، پیشین، ص ١٣٣؛ سید مرتضی، رسائل المرتضی، ج ٤، ص ٢١.

[71] ابن بابویه، محمد بن علی ، الاعتقادات فی دین الامامیۀ، تحقیق عصام عبدالسید، بیجا: بیتا، ص ٣٠.

[72] گرامی، سید محمدهادی، نخستین مناسبات فکری تشیع، تهران: دانشگاه امام صادق، ١٣٩١، ص ١٨٢.

[73] زراره میگوید: به امام صادق گفتم : «إن رجلا من ولد عبد الله بن سبإ یقول بالتفویض فقال و ما التفویض قلت إن الله تبارک و تعالی خلق محمدا و علیا صلوات الله علیهما ففوض إلیهما فخلقا و رزقا و أماتا و أحییا »؛ ابن بابویه، الاعتقادات فی دین الامامیۀ، پیشین، ص ١٠٠؛ شیخ حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، بیروت : اعلمی ، ١٤٢٥ق ، ج ٥، ص ٣٨٥. روایت دیگری نیز در این باره وجود دارد؛ ر. ک: شیخ طوسی، اختیار معرفۀ الرجال (رجال الکشی)، پیشین، ص ٣٢٣.

[74] سید رضی، نهج البلاغۀ، پیشین، ص ٣٨٥؛ ما ساخته (پرورش یافته ) پروردگارمان و مردم پرورش یافته ما هستند.

[75] ر. ک: هاشمی خویی، میرزا حبیب الله، منهاج البراعۀ فی شرح نهج البلاغۀ، چهارم، تهران: مکتبۀ الاسلامیۀ، ١٣٥٨، ج ١٩، ص ١١٥؛ آیت الله مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه گویا و شرح فشرده ای بر نهج البلاغه، اول، قم: مطبوعاتی هدف، بیتا، ج ٣، ص ٤٩.

[76] کلینی، پیشین، ج ١، ص ٤٤١.

[77] همانند روایتی که میگوید نام ابوبکر بر چهره خورشید نقش شده است ؛ بنگرید: علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، قم: مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیۀ، ١٤١٦ق، ج ٧، ص ٢٣٨، به نقل از عمدة التحقیق.

[78] طبق یکی از این احادیث، پیامبر اکرم از جبرئیل درخواست میکند تا فضائل عمر را برای ایشان بیان کند. جبرئیل خطاب به پیامبر پاسخ میدهد که فضائل عمر به قدری زیاد است که اگر به اندازه عمر نوح هم با پیامبر باشد، نمیتواند این فضائل را بیان کند؛ بنگرید: واعظ خرگوشی، شرف النبی، تهران: بابک، ١٣٦١، ص ٢٩٥؛ ابن عساکر، تاریخ مدینۀ دمشق، بیروت: دار الفکر، ١٤١٥ق، ج ٣٠، ص ١٢٤.

[79] مانند روایتی که از پیامبر نقل میکنند که فرشتگان از عثمان شرم دارند، همان گونه که از خدا و رسول خدا شرم دارند؛ بنگرید: متقی هندی، علاء الدین ، کنز العمال ، بیروت : مؤسسۀ الرسالۀ، بیتا، ج ١١، ص ٥٩٢. در این روایت، مقام عثمان حتی از مقام ابوبکر و عمر هم بالاتر دانسته شده است.

[80] از انس بن مالک روایت شده که پیامبر فرمود: من شهر علمم ، علی در آن است و معاویه حلقه آن در (بنگرید: علامه امینی، پیشین، ج ١١، ص ١٢٣، به نقل از المقاصد الحسنۀ، ص ١٢٤، ح ١٨٩ و الفتاوی الحدیثیۀ، ص ٢٦٩). یا حدیثی که از ابوهریره نقل شده که پیامبر فرمود: امین ها در نزد خداوند سه نفرند: من، جبرئیل و معاویه؛ بنگرید: ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، دوم، بیروت: دار الکتاب العربی، ١٤١٣ق، ج ٢٠، ص ٢٦٨.

[81] خالد بن عبدالله قسری، مقام عبدالملک را به عنوان خلیفۀ الله بالاتر از رسول خدا میدانست؛ بنگرید: طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، دوم، بیروت: دار التراث، ١٣٨٧ق، ج ٦، ص ٤٤٠.

[82] طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، نجف: دار النعمان، ١٣٨٦ق، ج ٢، ص ٤٤٧.

[83] همان.

[84] شیخ طوسی، اختیار معرفۀ الرجال (رجال الکشی)، پیشین، ص ٥٢٩.

[85] در این باره بنگرید: شیخ طوسی ، اختیار معرفۀ الرجال (رجال الکشی)، پیشین، ص ٢٢٦، ٢٩٠، ٢٩٦، ٣٦٤ و ٤٨٣؛ ابن بابویه، معانی الاخبار، پیشین، ص ٢٩٥ و ٣٨٨؛ قاضی نعمان، پیشین، ج ١، ص ٥٠.

[86] شیخ طوسی ، اختیار معرفۀ الرجال (رجال الکشی )، پیشین ، ص ٦٠٦.

[87] در این باره بنگرید: جباری، محمدرضا، سازمان وکالت، قم: موسسه امام خمینی، ١٣٨٢، ج ١، ص ١٠٣.

[88] حسین، جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه سید محمدتقی آیت اللهی، تهران : امیر کبیر، ١٣٨٥، ص ٢٤٠.

[89] فارس بن حاتم از غالیان دروه امام هادی است که امام دستور قتل وی را صادر کرد و بهشت را برای قاتل وی ضمانت کرد. خیانت در اموال شرعی، جعل دست خط امام هادی، دروغ گویی، فتنه گری، فسق و فریب کاری های وی، سبب شد دستور صریح و قطعی قتل وی صادر شود؛ ر. ک: شیخ طوسی، اختیار معرفۀ الرجال (رجال الکشی )، پیشین ، ص ٥٢٣ و ٥٢٥؛ ابن غضائری، پیشین، ص ٨٦.

[90] کلینی، پیشین، ج ١، ص ٤٤١.

[91] همان؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، تهران : اسلامیه ، ١٣٦٣، ج ٢٥، ص ٣٤٢.

[92] علامه مجلسی، پیشین.

[93] طبرسی، پیشین، ج ٢، ص ٤٤٧.

[94] یحیی بن اکثم ، بزرگ ترین دانشمند و فقیه اهل سنت آن عصر بوده است؛ ر. ک: ابن حجر، لسان المیزان، دوم ، بیروت: مؤسسۀ الاعلمی للمطبوعات، ١٣٩٠ق، ج ٨، ص ٤٢٩؛ زرکلی، الاعلام، ج ٨، ص ١٣٨.

[95] کراجکی، ابوالفتح، التعجب ، بیجا: بی نا، بیتا، ص ١٣٨؛ ابن شهرآشوب، المناقب، قم: علامه، ١٣٧٩ق، ج ٣، ص ١٦٤.

[96] طبرسی، پیشین، ج ٢، ص ٤٤٧.

[97] سوره ق، آیه ١٦؛ ما انسان را آفریدیم و وسوسه های نفس او را میدانیم، و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم.

[98] طبرسی، پیشین، ج ٢، ص ٤٤٦-٤٤٧.

[99] روایات عرضه احادیث بر قرآن، به طور گسترده در جوامع حدیثی نقل شده و شماری از صاحب نظران شیعه، این روایات را متواتر معنوی دانسته اند (بنگرید: انصاری، شیخ مرتضی، فرائد الاصول، اول، قم: مجمع الفکر الاسلامی، ١٤١٩ق، ج ١، ص ١٦٦١٦٧). برخی معتقدند: «مهم ترین و کارآمدترین معیار برای نقد روایات، عرضه بر قرآن است که در روایت نبوی و ولوی مورد تأکید قرار گرفته است »؛ بنگرید: نصیری، علی، روش شناسی نقد احادیث، اول، قم: وحی و خرد، ١٣٩٠، ص ١٨٥.

  

logo test

ارتباط با ما