سنایی غزنوی و اشعار وی درباره امام حسین(ع)

شاعران فارسی زبان از زمان کسایی مروزی تا کنون به حادثه مصیبت بار عاشورا و مصائب خاندان نبوت پرداخته اند.

سنایی غزنوی شاعر نامدار سده  ششم نیز در مدح خاندان عصمت و طهارت و همچنین  مصیبت امام حسین(ع) اشعار زیادی دارد که در ادامه بخشی از این اشعار آمده است.

سنایی غزنوی و اشعار وی درباره امام حسین(ع)

حکیم ابو المجد مجدود بن آدم سنائى غزنوی (درگذشت ۵۴۵ ق) در باره امام حسین(ع) چنین سروده است:

 حَبّذا کربلا و آن تعظیم
کز بهشت آورَد به خلق ، نسیم!

 وان تنِ سر بُریده در گِل و خاک
وان عزیزان ، به تیغ ، دل ها چاک

 وان تن سر به خاکْ غلتیده
تن بى سر ، بسى بد افتاده

 وان گُزینِ همه جهان ، کُشته
در گِل و خون ، تنش بیاغشته

 وان چنان ظالمانِ بدکردار
کرده بر ظلم خویشتن ، اصرار

 حُرمت دین و خاندان رسول
جمله برداشته ز جهل و فضول

 تیغ ها لعلگون ز خون حسین
چه بود در جهان ، بَتَر زین شَین؟ [۱]

 زخم شمشیر و نیزه و پیکان
بر سر نیزه ، سر به جاى سِنان

 کرده آل زیاد و شمرِ لعین
ابتداى چنین تبه در دین

 آل یاسین ، بداده یکسر ، جان
عاجز و خوار و بى کس و عطشان

 مصطفى ، جامه جمله بدریده
على از دیده ، خون بباریده

 فاطمه ، روى را خراشیده
خون بباریده ، بى حد از دیده

حسن از زخم کرده سینه کبود
زینب از دیده ها برانده دو رود. [۲]

همچنین برخی از ابیاتی که سنائی در مدح امیرالمؤمنین علی و اهل بیت پیام آور رحمت علیهم السلام  سروده نقل می نماییم:

کار عاقل نیست در دل، مِهر دلبر داشتن
جان نگین مُهر مِهر شاخِ بى برداشتن

از پىِ سنگین دلِ نامهربانى روز و شب
بر رُخ چون زر، نثار گنج گوهر داشتن

چون نگردى گِرد معشوقى که روز وصل او
بر تو زیبد شمع مجلس، مِهر انور داشتن؟

هر که چون کَرکَس به مردارى فرو آورد سر
کى تواند همچو طوطى طَبعِ شکّر داشتن؟

رایت همّت ز ساق عرش بر باید فراشت
تا توان افلاک زیر سایه پَر داشتن

تا دل عیسىّ مریم باشد اندر بند تو
کى روا باشد دل اندر سُمّ هر خر داشتن؟!

یوسف مصرى نشسته با تو اندر انجمن
زشت باشد چشم را در نقش آزر داشتن

احمد مُرسَل نشسته کى روا دارد خِرَد
دل اسیر سیرت بوجهل کافر داشتن؟

بحر پُر کشتى است، لیکن جمله در گرداب خوف
بى سفینه ى نوح نتوان چشمِ معبر داشتن

من سلامتْ خانه نوح نبى بنمایمت
تا توانى خویشتن را ایمن از شر داشتن

شو مدینه ى علم را درجوى و پس در وى خرام
تا کى آخر خویشتن چون حلقه بر در داشتن؟

چون همى دانى که شهر علم را حیدر در است
خوب نَبوَد جز که حیدر میر و مِهتر داشتن

کى روا باشد به ناموس و حِیَل در راه دین
دیو را بر مسند قاضىّ اکبر داشتن؟

از تو خود چون مى پسندد عقل نابیناى تو
پارگین را قابل تسنیم و کوثر داشتن؟

مر مرا بارى نکو ناید ز روى اعتقاد
حقّ حیدر بُردن و دین پیمبر داشتن

آن که او را بر سرِ حیدر همى خوانى امیر
کافرم گر مى تواند کفش قنبر داشتن

تا سلیمان وار باشد حیدر اندر صدر مُلک
زشت باشد دیو را بر تارک، افسر داشتن

گر همى خواهى که چون مُهرت بود مِهرت قبول
مِهر حیدر بایدت با جان برابر داشتن

جز کتاب اللّه و عترت ز احمد مُرسل نمانْد
یادگارى کان توان تا روز محشر داشتن

از گذشت مصطفاى مجتبى ، جز مرتضى
عالم دین را نیارد کس مُعَمّر داشتن

از پىِ سلطان دین، پس چون روا دارى همى
جز على و عترتش محراب و منبر داشتن؟

هشت بستان را کجا هرگز توانى یافتن
جز به حبّ حیدر و شبیر و شبّر داشتن؟

علم دین را تا بیابى، چشم دل را عقل ساز
تا نباید حاجتت بر روى مِعجر داشتن

تا تو را جاهل شمارد عقل، سودت کى کند
مذهب سلمان و صدق و زهد بوذر داشتن؟

علم چبْوَد؟ فرقْ دانستن حقى از باطلى
نى کتاب زرق شیطان جمله از برداشتن

اى سنایى! وا رَهان خود را که نازبیا بُوَد
دایه را بر شیرخواره مِهر مادر داشتن

بندگى کن آل یاسین را به جان تا روز حشر
همچو بى دینان نباید روىْ اصفر داشتن

زیور دیوان خود ساز این مناقب را از آنک
چاره نَبْوَد نوعروسان را ز زیور داشتن[3]



[۱] شَین : عیب و زشتى .

[۲] حدیقه الحقیقه : ص ۲۶۶ .

[3]دیوان سنایى غزنوى، به سعى و اهتمام: سیّد محمّدتقى مدرّس رضوى، تهران، انتشارات سنایى، ۱۳۵۴ ش،  ص ۴۶۷ (نقل به اختصار)

logo test

ارتباط با ما